آمار مطالب

کل مطالب : 50
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 1
باردید دیروز : 28
بازدید هفته : 29
بازدید ماه : 844
بازدید سال : 2722
بازدید کلی : 33810





تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

محاصره اورشلیم بخشی از جنگ‌های ایران و روم بود که در زمان ساسانیان در ۶۱۴ پس ازمیلاد روی داد. شاه ساسانی خسرو دوم فرمانده سپاه خود شهربراز را برای حمله به خاور نزدیک فرستاد و اسقف زکریا رهبری مبارزان بیزانسی را بعهده داشت. در این جنگ ساسانیان به کمک حدود بیست و شش هزار تن از هم پیمانان یهودی خود به پیروزی دست یافتند. بدنبال فتح اورشلیم صلیب راستین که به صلیب اصلی عیسی مسیحمنسوب است جابجا شده و توسط ایرانیان به تیسفون منتقل شد. اهمیت این پیروزی برای ساسانیان بیشتر ازین خاطر بود که آنها به آبهای مدیترانهدست یافتند.

سپاه ساسانی به نهمیا بن هوشیل و بنیامین تیبریا (که بسیار ثروتمند بود) ملحق شد و این دو موفق شدند یهودیان زیادی را برای جنگ به ارتش ساسانی ملحق کنند. این جنگ برای ساسانی دارای اهمیت استراتژیک و برای یهودیان دارای اهمیت مذهبی بود.یهودیان و مسیحیان بیزانس با یکدیگر اختلاف شدیدی داشتند. دین مسیحیان بیزانس به شدت با یهودیان مخالف بود و یهودیان معمولا تحت فشار قرار می‌گرفتند. در چندین مرحله یهودیان سعی کردند که به ساسانیان کمک کنند که به زمینهای بیزانس پیشروی کنند. یهودستیزی در ۶۰۸ میلادی باعث شورش یهودیان در سال ۶۱۰ شد که توسط فرماندهان بیزانس خنثی شد. یهودیانی که شورش کرده بودند برای مجازات کشته شدند. با اینکه در گذشته یهودیان معمولا از بیزانس در برابر شاپور اول حمایت می‌کردند اینبار بیزانسها تبدیل به آزاردهندگان یهودیان شدند. بعد از شورش بارکوخبا در سال ۱۳۵ میلادی یهودیان از وارد شدن به اورشلیم منع شده بودند. کنستانتین تنها به یهودیان اجازه داده بود که یک روز در سال در روز تیشا باو (نهم آو) که تاریخ نابود شدن معبد بود به شهر وارد شوند.

در سال ۴۳۸ ملکه بیزانس اودوسیا این ممنوعیت را لغو کرد. ولیکن به دلیل مخالفت شدید مسیحیان این ممنوعیت دوباره بازگشت. به همین دلیل در سال ۶۱۴ اورشلیم جمعیت یهودی بسیار کمی داشت.عد از اینکه اورشلیم توسط یهودیان به راحتی تصرف شد کنترل شهر به نهمیا بن هوشیل و بنیامین تیبریایی داده شد. نهمیا سپس فرماندار اورشلیم شد. او به سرعت تدابیری برای ساخت معبد سوم یهودیان دید و به دنبال نسل کاهنان معبد گشت. بعد از چندین ماه مسیحیان شورش کردند. نهمیا و همکاران او کشته شدند. یهودیان باز مانده به سمت ارتش تحت فرماندهی شهربراز فرار کردند. بعد از این اتفاق مسیحیان موفق شدند به مدت کوتاهی کنترل اورشلیم را در دست گیرند. ولیکن شهربراز به سرعت به شهر حمله کرد و نیروهای او از دیوارهای شهر بالا رفتند. وقتی نیروهای بیزانس تعداد نیروهای پارسی را دیدند از ترس فرار کرده و مقاومت زیادی نکردند. بر اساس نوشته‌های مختلف محاصره شهر حدود ۱۹ تا ۲۱ روز طول کشید.

بر اساس نوشته سبوئس محاصره باعث کشته شدن ۱۷۰۰۰ مسیحی شد. ولیکن نویسندگان مسیحی این رقم را تا ۹۰۰۰۰ نفر ذکر کردند. علاوه بر این ۳۵۰۰۰ نفر از مسیحیان به همراه اسقف اعظم زکریاس به بین النحرین اخراج شدند. شهر سوزانده شد. ولیکن در متون تاریخی مطالب زیادی در مورد نابودی کلیساها یافت نمی‌شود. جستجو برای یافتن صلیب راستین باعث شکنجه شدن روحانیون مسیحی شد. بعد از اینکه صلیب راستین پیدا شد به عنوان غنیمت به تیسفون برده شد. این صلیب بعدها به عنوان سمبل پیروزی ساسانیان بر مسیحیان مورد استفاده قرار می‌گرفت. مودستوس فرمانده شهر گردید. بسیاری از کلیساها در اثر درگیرها نابود شدند. در سال ۶۱۶ شهر تقریبا وضعیت عادی پیدا کرد و بسیاری از کلیساها دوباره بازسازی شدند.

در سال ۶۱۷ پارسیان سیاست خود را عوض کردند و اینبار با مسیحیان بر ضد یهودیان متحد شدند. در این زمان از مهاجرت یهودیان به اورشلیم جلوگیری به عمل آمد. یک کنیسه نیز نابود شد. بعد از این تغییر رویه وضعیت مسیحیان در امپراتوری ساسانی بهبود یافت. در سال ۶۲۸ بعد از انیکه خسرو دوم از پادشاهی کنار رفت قباد دوم با هراکلیوس صلح کرد و قول داد صلیب راستین را به اورشلیم بازگرداند.صلیب راستین در دست ساسانیان باقی ماند تا اینکه شهربراز آنرا باز گرداند. شهربراز و پسرش نیکتاس که مسیحی شده بود کنترل شهر را تا سال ۶۲۹ در دست داشتند. در سال ۶۳۰ هراکلیوس به همراهصلیب راستین به اورشلیم حمله کرد و آنرا پس گرفت. یهودیان از اورشلیم اخراج شدند و اجازه نیافتند که در شعاع سه مایلی شهر نزدیکتر شوند. یهودیان باقی مانده در شهر کشته شدند.

روایت آنتیوکوس

آنتیوکوس استراتگوس یک کشیش مسیحی یونانی بود که در فلسطین زندگی می‌کرد. او هم چندین روز مختلف را در مورد شروع محاصره ذکر کرده است. بر اساس نوشته او وقتی پارسیان وارد شهر شدند دزدی و بی‌احترامی بیسابقه‌ای رخ داد. او ادامه می‌دهد "کلیسا بعد از کلیسا آتش کشیده شد و تمامی مقدسات مسیحیان آسیب دید و یا نابود شد". او ادامه می‌دهد که اسیران مسیحی در برابر مخزن مامیلا جمع گردانده شدند و یهودیان به آنها گفتند که یهودی شوید و مسیح را رد کنید. اسیران مسیحی این پیشنهاد را رد کردند و یهودیان که خشمگین شده بودند آنان را از پارسیان خریدند و همانجا کشتند. آنتیوکوس می‌نویسد:بعد یهودیان همانگونه که خدای ما (عیسی) را با سکه نقره خریده بودند مسیحیان را خریدند. آنها به پارسیان نقره می‌دادند و یک مسیحی می‌خریدند و مانند یک گوسفند سر می‌بریدند

بعضی نسخ نوشته آنتیوکوس تعداد کشته شدگان را به رقم بالای ۶۶۵۰۹ نفر تخمین می‌زند. بقیه نسخ حدودا نصف این عدد را ذکر می‌کنند. بیشترین رقم برای کشته شدگان مامیلا ۲۴۵۱۸ نفر ذکر شده است. نوشته آنتیوکوس به زبان یونانی بود ولیکن امروزه تنها ترجمه عربی و گرجی آن در دست است.

تعداد بازدید از این مطلب: 755
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ ایران , ,
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

آرتمیس یکم، ملکه هالیکارناس در کاریا، و فرمانده‌ی نیروی دریایی ایران در نبرد سالامیس در زمان لشکرکشی خشایارشا پادشاه هخامنشی، در ۴۸۰ پیش از میلاد بهیونان بود.

پدر آرتمیس لوگدامیس نام داشت. وی فرماندار شهر هالیکارناس، مرکز کاریا بود و مادرش در جزیرهٔ کرت به دنیا آمده بود.

در مورد ریشهٔ نام این بانو دو نظر وجود دارد. ممکن است نام این بانو از الههٔ یونانی یعنی آرتمیس که در اسطوره‌های یونانی، خدابانوی شکار و ماه و حاصلخیزی بوده، به عاریت گرفته شده‌باشد و از طرفی دیگر ممکن است ریشهٔ نام این بانو از واژه‌های ایرانی آرتا، آرت، آرته (از اوستایی یا پارسی کهن) که می‌تواند به بزرگ، خوب، پاک واژه‌شناسی شود، گرفته شده‌باشد. بنابر این واژه‌شناسی «آرتمیس» می‌تواند «بانوی پاک، بزرگ، ...» باشد.در دورهٔ هخامنشی این بانو ساتراپی کاریا را برعهده داشته‌است. در آن هنگام کاریا یکی از ساتراپهای ایران به شمار می‌رفته‌است. هرودوتکه خود نیز از اهالی هالیکارناس بوده، حیرت و شگفتی خود را از شرکت این بانو در جنگهای ضد یونان پنهان نکرده‌است. بنابر گفتهٔ هرودوتهیچ کدام از فرماندهان تابع ایران به اندازهٔ او به خشایارشا رأی صائب ارائه نداده و راهنمایی گرانبها نکرده‌است.

آرتمیس در سال ۴۸۰ پیش از میلاد، در نبرد سالامیس که بین نیروی دریایی ایران و یونان در گرفت، شرکت داشت. قبل از شروع جنگ دریایی سالامیس، خشایارشا از همهٔ امیران محلّی و فرماندهان دریایی نظرشان را راجع به جنگ دریایی خواسته بود. پاسخ‌ها تماماً در تأیید جنگ دریایی با نیروی بحریه یونان بود مگر نظر آرتمیس. او گفت

من که در تمامی نبردهای شاه به لحاظ شجاعت و فداکاری از احدی کمتر نبوده‌ام، عرضم این است که نیروهای خود را بی جهت تلف نکنید و از رزم دریایی احتراز جوئید زیرا یونانیان در کار دریا برتری دارند. چه الزامی در این کار است؟ مگر سایر نقاط یونان در ید اقتدار شاه نیست؟ دیگر احدی در مقابل پادشاه امکان اظهار وجود ندارد. آنها که تاکنون با شهریار ما در افتاده‌اند، بطوری که سزاوار بوده، همه سرکوب شده‌اند. نیروها را همانجا که همین اکنون مستقر هستند، باقی بگذارید. خواه تاپلوپونز (یونان جنوبی) پیش بتازید یا در همین جا بمانید، باز مقصود همایونی حاصل است و یونانیها قدرت ندارند که در مقابل عظمت و سطوت شهریاری استقامت و پایداری کنند. من نگران آن هستم که شکست در این جنگ دریایی، شکست در دیگر جبهه‌ها را در پی داشته باشد. نکتهٔ دیگری هم هست. شهریاران بزرگ غالباً ندیمانی ناباب دارند و سروران بد را چاکران شایسته خدمتگزارند. شاهنشاه که برترین سرور جهان است، چاکران شایسته و باکفایتی ندارد. کسانی که عنوان دستیاران شاهی را دارند یعنی سرکاران مصری، قبرسی، کیلیکی (ایالتی باستانی در آسیای صغیر) و پامفیلگی (ایالتی باستانی در آسیای صغیر) افرادی باطل و بی اثر بیش نیستند.

وقتی دوستان آرتمیس این بیانات را شنیدند، می‌پنداشتند که خشایارشا او را بمناسبت سعی در ترغیب شاه به انصراف از جنگ مجازات خواهد کرد لیکن شاهنشاه از جواب آرتمیس خشنود گردید. باوجوداین فرمان بر آن شد که رأی اکثریت به کار بسته شود و خود شاه شخصاً ناظر جریان جنگ باشد.

آرتمیس پنج کشتی فراهم ساخته که در بحریهٔ خشایارشا بعد از ناوهای فنیقی از معروفترین به شمار می‌رفته‌است. هرودوت در این باره می‌نویسد، در هنگام نبرد آرتمیس در حالی که کشتی‌های آتنی در تعقیب او بودند و فرارش از آن تنگنا غیر ممکن می‌رسید، چاره‌ای اندیشید. او یک کشتی همدست را از کار انداخت. با غرق کردن این کشتی آرتمیس با یک تیر دو نشان زد زیرا فرماندهٔ کشتی یونانی با مشاهدهٔ صدمه‌ای که آرتمیس به کشتی پارسی وارد ساخته بود، پنداشت که با یک کشتی یونانی طرف است بنابراین از تعقیب او باز ایستاد و هدف دیگری را تعقیب کرد. از طرف دیگر بر قدر و احترام خویش در پیشگاه خشایار بیفزود زیرا نقل کرده‌اند که خشایارشا که شخصاً ناظر عملیات جنگی بود، آن جریان توجهش را جلب کرد و یکی از ندیمان عرض کرد «اعلیاحضرتا، ملاحظه می‌کنید آرتمیسیا با چه مهارتی نبرد می کند؟ او یکی از کشتی‌های دشمن را از کار انداخت.» خشایارشا پرسید «آیا واقعاً او آرتمیس است؟» مخاطب پاسخ داد «هیچ گونه شکی نیست زیرا علامت جهاز او برجسته و پیداست.» هر چند که خیال می‌کرد، کشتی دشمن را صدمه زده‌است. می‌گویند شاه با مشاهدهٔ آن صحنه فرمود «مردانم زن شده‌اند و زنها مرد.»

در داستانی که هرودوت درباره‌ی غرق کردن کشتی خودی توسط آرتمیس بیان کرده، تناقضاتی به چشم می‌خورد. در چنین جنگ عظیمی که صدها کشتی جنگی از هر دو طرف شرکت داشته‌اند، انتظار می‌رود که مانند هر پیکار دیگری، کشتی‌های طرفین جنگ، پرچم و علامت‌های مخصوصی به همراه داشته باشند، تا قوای دوست از دشمن قابل تفکیک باشد. همچنین بعید به نظر می‌رسد واقعیت چنین حادثه‌ای همزمان هم از نظر سپاهیان یونانی و ایرانی حاضر در میدان جنگ و هم از نظر شاه و همراهانش که در ارتفاعات مشرف به میدان جنگ سالامیس ناظر بوده‌اند، پنهان مانده باشد. اگر همراهان خشایار در فاصله‌ای بوده‌اند که بتوانند یک زن را از مرد تشخیص بدهند، چطور در تمیز دادن یک کشتی خودی، از کشتی دشمن دچار خطای دید، شده‌اند.

بطورکلی در ذکر وقایع پیرامون آرتمیس، توسط هرودوت، حس مباهات و ستایش از یک زن شجاع و باقدرت که همشهری او بوده و تمایل جهت دور کردن احساس خشم و کینه‌توزی یونانیان علیه آرتمیس، توأماً دیده می‌شود. این احتمال می‌رود که هرودوت با تمحیداتی سعی در برآوردن هر دو خواستهٔ خود کرده‌باشد.

بعد از شکست ایران در نبرد سالامیس، مردونیه به خشایارشا پیشنهاد داد که بهتر می‌داند که شخص پادشاه در یونان بماند و رهبری جنگ را بعهده بگیرد ولی اگر ارادهٔ شاه مبنی بربازگشت باشد، پیشنهاد دیگر او این بود که سیصد هزار تن از سپاهیان را در یونانی باقی گذاشته و رهبری این لشکر را به مردونیه واگذارد. خشایارشا دراین باره نیز با آرتمیس مشورت کرده و آرتمیس رأی به بازگشت شاه به ایران و سپردن امور جنگ را به مردونیه داد.

آرتمیس گفت

با وجود این شرایط اضطراری حاضر، به نظر من شاهنشاه، یونان را ترک و مردونیه را با عده ای که خواسته و به خدمتی که داوطلب شده‌است، مأمور فرمایند و این منوط به آن است که او واقعاً شایستگی انجام چنین مأموریتی را داشته باشد. اگر نقشهٔ او نتیجه بخشید و موفق شد باز ظفر و کامیابی همایونی است و هرگاه او به مقصود خود نرسد تا وقتی که وجود عزیز پادشاه سلامت باشد و خطری متوجه خاندانت نشود، یونانی‌ها برای ادامهٔ زندگی و بقای حیات خویش باید مدتها رنج بکشند. از شکست مردونیه غمی نیست چون او یک غلام شاهی بیش نیست و هرگاه یونانی‌ها بر او دست یابند، هنری نکرده‌اند اما راجع به وجود مقدس همایونی باید عرض کنم که در عین کامیابی به وطن برمی‌گردید، چون آتن را به آتش کشیده‌اید.

خشایارشا نظر آرتمیس را پذیرفته و به ایران بازگشت.ویتروویوس، معمار و یکی از لشکریان رومی در کتاب خود می‌نویسد «در جنگ ایران و یونان، مردم کاریا از ایران پشتیبانی کردند. زمانی که یونانی‌ها سرانجام از پیشرفت ایرانیان در خاک یونان جلوگیری کردند، به تنبیه کاریایی‌ها پرداختند. مردان کاریایی را کشتند و زنانشان را به بردگی بردند. مقرر شد که این زنان بایستی برای ابد باری به‌دوش بکشند. به عنوان نمادی از بارکشی ابدی زنان کاریایی، ستون‌های زن‌پیکر به معماری یونانی وارد شد.» در مورد صحت این نظریه، بین باستان‌شناسان اتفاق نظر وجود ندارد. بعضی از باستان‌شناسان عقیده دارند که این سبک معماری، قبل از نبرد سالامیس هم وجود داشته‌است.

سنگین‌ترین کشتی جنگی که تاکنون در ناوگان جنگی ایران فعال بوده‌است، به یاد این دریانورد نام‌گذاری شده‌است. ناوشکن اچ‌ام‌اس اسلوس را ایران در سال ۱۳۴۵ از بریتانیا خریداری کرد و آن را ناوشکن آرتمیس نام‌گذاری کرد.

پدر آرتمیس لوگدامیس نام داشت. وی فرماندار شهر هالیکارناس، مرکز کاریا بود و مادرش در جزیرهٔ کرت به دنیا آمده بود. نام همسر آرتمیس نامعلوم و ناشناخته است و درباره شوهر او در تاریخ صحبت چندانی نشده است با این حال وی یک فرزند به نام پیسیندلیس داشت که بعد از او حاکم هالینکارناس شد بعد از پسر او نیز نوه وی به سلطنت در این دولت شهر رسید.

تعداد بازدید از این مطلب: 1572
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ ایران , ,
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

باغ‌های معلق بابل یا باغهای معلق سمیرامیس و دیوارهای بابل (عراق کنونی) یکی از عجایب هفتگانه می‌باشد. هردو این آثار ظاهراً به دستوربخت‌النصر دوم در حدود سال ۶۰۰ پیش از میلاد ساخته شده‌است. این آثار در نوشته‌های مورخان یونانی مانند استرابو و دیودوروس سیکولوس ذکر شده‌است ولی همچنان در مورد وجود آنها ابهاماتی هست. در حقیقت در هیچ یک از نوشته‌های بابلی در مورد وجود این باغ مطلبی ذکر نشده‌است.

در طول قرنها این منطقه با باغهای نینوا درآمیخته ولی در حکاکی‌های موجود در آن نواحی روش‌های انتقال آب رودخانه فرات به ارتفاعی که برای این باغها احتیاج بوده‌است آورده شده‌است. این باغها برای خوشحال کردن همسر بخت‌النصر که بیمار بوده‌است ساخته شده‌اند. آمیتیس دخترایشتوویگو و نوهٔ هُوَخشَترَه (پادشاهان ماد) با بخت‌النصر ازدواج کرد تا میان دو قوم صلح پایدار برقرار گردد. سرزمین ماد که آمیتیس از آن می‌امد سرزمینی سرسبز و کوهستانی و پوشیده از گیاهان و درختان مختلف بود ولی سرزمین بابل در منطقه‌ای مسطح و فلاتی خشک قرار گرفته بود.

 

یکی از دلایل بیماری آمیتیس هم دوری او از سرزمین خوش آب و هوای خود بود بنابراین بخت‌النصر تصمیم گرفت باغهای معلق بابل را در ارتفاع برای همسر خود بسازد واژهٔ معلق که برای این باغها استفاده می‌شود در حقیقت به این معنی نیست که باغها به‌وسیله طناب یا ریسمان به یکدیگر متصل بوده‌اند بلکه احتمالاً ترجمه اشتباه کلمه‌ای یونانی به معنای تراس یا بالکن بوده‌است. استرابو در قرن اول قبل از میلاد می‌نویسد: تراسها در طبقاتی روی یکدیگر واقع شده بودند و هرکدام دارای ستونهای سنگی مکعب شکل توخالی بوده‌اند که توسط گیاهان پوشیده شده بود. تحقیقات بیشتر در منطقه بابل منجر به یافتن پایه‌های این ستون‌ها شده‌است.

چون باغ مانند دامنه یک تپه شیب داشت و بخش‌های متعدد آن طبقه طبقه روی هم قرار گرفته بودند، منظره کلی آن مانند یک باغ معلق بود. وقتی صفه‌های پلکانی صعودی ساخته شدند، در زیر آن‌ها تالارهایی احداث شد و درخت‌هایی در آن‌ها و بالای آن‌ها کاشته شد که به تدریج روی یکدیگر رشد کردند...

سقف‌های این تالارها با شاه‌تیرهایی از جنس سنگ به طول ۱۶ پا محافظت می‌شد... سقف روی این شاه‌تیرها نخست با لایه‌ای از نی که در لابه‌لای آن‌ها مقدار زیادی قیر ریخته شده بود پوشانده شده و روی آن آجر پخته که در میان آن‌ها آهک ریخته بودند قرار داشت، لایه سوم از سرب بود و سپس خاک ریخته می‌شد که رطوبت آن به پایین نفوذ نکند. در پایین نیز زمین به اندازه کافی کنده می‌شد تا درختان بزرگتر بتوانند ریشه بدوانند و زمین با هر نوع درخت کاشته شده بود و چون همه تالارها به حد کافی نور می‌گرفتند، جایگاه‌های متعدد سلطنتی با تصاویر بسیار در آن احداث گردید و در یکی از تالارها شکافی ایجاد شده بود و در آن تجهیزاتی گذاشتند که آب تمام باغ را به حد وفور از رودخانه می‌گرفت و به همه جا توزیع می‌کرد.

تعداد بازدید از این مطلب: 1602
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

خمرهای سرخ نام گروهی با ایدئولوژی مائویستی بودند که از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ میلادی بر کشور کامبوج حکومت می‌کرد.هسته اصلی خمرهای سرخ در آغاز دههٔ ۱۹۵۰ در محفل بستهٔ چند دانشجوی کامبوجی مقیم پاریس از جمله جوانی به نام «سالوت سار» پایه‌ریزی شد. سالوت سار بعدها با نام مستعار پول پوت در رأس «کمپوچیای دمکراتیک» قرار گرفت، پول پوت منطق استالینی را با ایدئولوژی مائوییستی انقلاب فرهنگی چین و ناسیونالیسم کامبوجی در آمیخت.

در زمان فرمانروایی شاهزاده سیهانوک، کامبوج توانست بی‌طرفی خود را در جنگ ویتنام با امتیاز دادن اندک به هر دو طرفین حفظ نماید. ولیکن با سر کار آمدن لون نول در کامبوج وضعیت تغییر نمود. پس از مسلط شدن لون نول که توسط آمریکایی‌ها نیز پشتیبانی می‌شد، ارتش ایالات متحده با خیال راحت وارد کامبوج شده و شروع به مبارزه علیه گروه شبه‌نظامی ویت کونگ نمود، و بدین ترتیب کامبوج تبدیل به یکی از عرصه‌های مبارزه جنگ ویتنام شد. در طول چهار سال بعد از آن بمب‌افکن‌های ب-۵۲ ایالات متحده با استفاده از بمب‌های آتش‌زا و خوشه‌ای حدود هفتصد و پنجاه هزار کامبوجی را در تعقیب و انهدام خطوط اذوقه‌رسانی نیروهای ویتنام شمالی به قتل رساندند.

جنبش خمرهای سرخ در سال‌های ۱۹۷۰ بسیار محدود بود. رهبر آنان پل پوت در فرانسه تحصیلات خود را به پایان رسانده بود و یک کمونیست طرفدار مائو چین بود. او همچنین مظنون به داشتن رابطه با کمونیست‌های ویتنام شمالی بود. بمباران‌های آمریکایی‌ها و همدستی لون نول با آنان باعث پیوستن نیروهای تازه به جنبش خمرهای سرخ گشت. در آن زمان ویتنام شمالی و چین نیز آموزش‌های نظامی به این گروه می‌دادند. این روال ادامه پیدا کرد به طوری که در سال ۱۹۷۵ نیروهای پل پوت به مرز هفتصد هزار نفر رسیده بودند. بنابراین ارتش لون نول به جز مبارزه با ویتنامی‌های کمونیست، درگیر کارزار با خمرهای سرخ (شاخه کمونیستی در داخل کامبوج) نیز گشت.

خمرهای سرخ به منظور کسب مشروعیت در میان مردم کامبوج، سیهانوک را به عنوان رییس کشور، که نام آن را به کامپوچیا تغییر داده بودند، برگزیدند اما در سال ۱۹۷۶، با اعلام نظام جمهوری، خیو سامفان را به ریاست جمهوری و پول پوت را به نخست وزیری منصوب کردند و سیهانوک مجدداً به خارج پناهنده شد.

در هفدهم آوریل ۱۹۷۵ نیروهای «خمر سرخ»، به رهبری پول پوت، شهر دو میلیون و سیصد هزار نفری پنوم پن را اشغال کردند و «جمهوری دمکراتیک کامبوج» را به جای نظام هوادار غرب نشاندند. چهل و هشت ساعت بعد، تمامی جمعیت پایتخت، به فرمان فاتحان، خانه و کاشانه خود را رها کرده و بدون کمترین آمادگی، به سوی روستاها و جنگل‌ها رانده شدند. بدین سان شهر بزرگ پنوم پن به شهر ارواح بدل شد و تنها شماری از صاحب‌منصبان ارشد نظام تازه، همراه با چند شکنجه‌گاه، در آن منزل گزیدند.

مهم‌ترین «بنای تاریخی» پول پوتیسم، مدرسه بزرگی است در قلب پنوم پن که در سال‌های سلطه خمر سرخ به یک شکنجه‌گاه بزرگ با نام «توئول سلنگ» یا «اس ۲۱» بدل شد. در این مدرسه پیشین، که امروز «موزه کشتار عام» نام گرفته، حدود بیست هزار نفر بازجویی و شکنجه شدند که نزدیک به پانزده هزار نفر آنها ناپدید شدند. شمار زیادی از شکنجه‌شدگان «توئول سلنگ» در کشتارگاهی موسوم به «چونگ اک»، در پانزده کیلومتری پنوم پن، نابود شدند.تحت حاکمیت خمرهای سرخ همهٔ اشکال مالکیت بر زمین از میان رفتند. جابجایی گسترده و دائمی جمعیت، قتل عام‌های مکرر علیه «دشمنان» موجب از هم پاشیدگی فاجعه‌بار بافت جوامع کشاورزی شد و مشکل زمین و مالکیت آن هم‌چنان از معضلات این کشور است.

گروه خمر با مفهوم ایدئولوژیک «سال صفر» و هدف گیری گروه‌های بودایی، مسلمان، متفکرین تحصیل کرده در غرب، تحصیل کرده‌های داخلی، کسانی که کشورهای غربی و یا ویتنام رابطه داشتند، افراد ناتوان و چاق، چینی نژادها، لائوسی‌ها و ویتنامی‌ها سعی در تحمیل نوعی ایدئولوژی پان کامبوجی را پایه ریزی کرد. آنها را در کمپ S-21 می‌برد و از آنها بر سر موضعی که بودند بازپرسی به عمل می‌آورد و این بازپرسی در بیشتر مواقع با شکنجه‌هایی مانند کشیدن ناخن با انبرک، خفه کردن تدریجی، کندن پوست بدن و اعدام همراه بود.

 

او افراد را به سه گروه تقسیم کرده بود، گروه اول افراد کاملاً" راست، گروه دوم کاندیدها و گروه سوم ذخیره‌ها که گروه سوم را به منظور نابودی و کشتار لیست برداری می‌کردند و پیوسته از رادیوی سراسری کامبوج ادعا می‌کردند که تنها برای دوباره سازی مزارع اشتراکی به تعداد یک میلیون و یا دو میلیون نیاز است و بقیه بیهوده زندگی می‌کنند و ضرب المثل معروف خود پل پوت (نگهداری تو هیچ نفعی ندارد، نابودی تو نیز هیچ ضرری ندارد) نیز بوی غلیظی از کشتار را به مشام همه می‌رساند.صدها هزار از مردم کامبوج که تحت نام ذخیره‌ها، طبقه بندی می‌شدند در مزارع مرگ با دست خودشان قبرهای دسته جمعی شان را می‌کندند و سپس سربازان پل پوت آنها را با اشیاء فلزی، پتک و چکش می‌زدند تا بمیرند و یا گاهی نیز همان طور زنده زنده بر روی آنها خاک می‌ریختند.

خِمِرهای سُرخ با در دست گرفتن قدرت تغییرات شدیدی را در جامعه ایجاد کردند به گونه‌ای که جامعه‌ای کاملاً کمونیستی و خودکفا ایجاد کنند. آنها حکومت «دمکراتیک کامبوج» را تاسیس کردند. آنها تمام مردم را به کار منظم و اجباری در مزارع مجبور کردند و مظنونان را مورد شکنجه قرار می‌دادند و یا می‌کشتند. تخمین زده می‌شود که بیش از دو میلیون نفر از از جمعیت هشت میلیونی کامبوج طی این دوره کوتاه کشته شده باشند.

سرانجام:

اختلافات مرزی با ویتنام باعث شد تا پل‌پوت نیروهای خود را در سال ۱۹۷۸ به مرزهای ویتنام بفرستد. تجاوز نیروهای کامبوج با پاسخ شدید ویتنام مواجه شد و یک سال بعدپنوم پن پایتخت کامبوج در اختیار نیروهای ویتنامی قرار گرفت. حکومت دمکراتیک کامبوج سرنگون شد و حزب کمونیست میانه روی دیگری که طرفدار ویتنام بود جایگزین آن شد.

 

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 1005
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

نخستین انسانهایی که به قاره آمریکا رسیدند، بخشی از موج مردمانی بودند که به آرامی از آفریقا گذر کرده به قاره‌های دیگر رفته بودند. پاره‌ای از این مردمان حدود یکصد هزار سال پیش ابتدا به آسیا و اروپا مهاجرت کردند. زمانی گروه‌های اندکی از همین مردمان به اقیانوس آرام رسیدند و حتی از اقیانوس نیز گذشتند و خود را به استرالیا رساندند. 

سرانجام در حدود ۱۴٬۰۰۰ سال پیش (به روایتی ۲۵٬۰۰۰ سال پیش) از آسیا و از راه آنچه امروز تنگه برینگ نامیده می‌شود به قاره آمریکا وارد شدند. از این نخستین آمریکاییان سنگ‌نگاره‌ها و گورستان‌های و برخی اشیا دیگر بجا مانده‌است. بومیان و سرخ‌پوستان بتدریج به درجات مختلف تکامل اجتماعی و فرهنگی رسیدند و نتیجه آن پدید آوردن تمدن‌هایی بود که در اوج شکوفایی به عالی‌ترین مدارج تمدن باستانی نایل شدند. این تمدن‌ها، مایا، تول تک‌ها، آزتک‌ها، اینکاها نام داشتند.

تمدن مایا

تمدن مایا از اتحاد و به هم پیوستن ۲۰ قبیله سرخ‌پوست در آمریکای مرکزی در کنار سواحل خلیج مکزیک در ۵۰۰سال پیش از میلاد شکل گرفته و در قرن‌های هشتم و نهم میلادی به اوج خود رسید. از لحاظ آثار هنری و معماری هیچ تمدن دیگری در قاره آمریکا نتوانست از مایاها پیشی بگیرد. تمدن مایا در قرن شانزدهم میلادی توسط فاتحین اسپانیایی افول کرد.

تمدن تول تک ها

در بین قرن‌های هشتم تا دهم مردمانی از سوی شمال به فلات مرکزی مکزیک هجوم آورده و اندکی پیش از سال ۱۰۰۰ میلادی امپراطوری تول تک‌ها را تشکیل دادند. سپس تهاجم خود به سمت جنوب ادامه داده و بخش‌هایی از سرزمین‌های متعلق به مایاها را تصرف کردند. تول تک‌ها نیز همانند مایاها دارای معماری و هنر پیشرفته‌ای بوده‌اند. امپراطوری تول تک‌ها در قرن دوازدهم میلادی به علت خشکسالی دراز مدت و قحطی و امواج جدید هجوم‌ها و یورشهای سرخ‌پوستان شمالی افول کرد.

تمدن آزتک‌ها

آزتک‌ها، قبیله کوچکی بودند که در قرن دوازدهم وارد فلات مرکزی مکزیک شده و به تدریج سرزمین‌های اطراف، از اقیانوس آرام تا خلیج مکزیک را تحت سلطه خود درآوردند. اوج توسعه امپراطوری آزتک‌ها در قرن‌های پانزدهم و شانزدهم میلادی رخ داده که در این زمان جمعیت کلی امپراطوری بالغ بر ۵ میلیون نفر بوده‌است. در نهایت در سال ۱۵۱۹ با تهاجم فاتحین اسپانیایی و کشته شدن آخرین پادشاه آنها، تمدن آزتک‌ها نابود می‌شود.

تمدن اینکاها

این تمدن در دره‌های بلند رشته کوه آند در آمریکای جنوبی و در بین قرن‌های یازدهم تا پانزدهم میلادی به تدریج شکل گرفت. اوج امپراطوری اینکاها در بین سالهای ۱۲۰۰ تا ۱۵۳۳ میلادی بوده بطوریکه جمعیت آنها در اوایل قرن شانزدهم به حدود ۶ میلیون نفر می‌رسد. امپراطوری اینکاها در اوج قدرت در جنگ با فاتحین اسپانیایی شکست خورده و نابود می‌شود.

تعداد بازدید از این مطلب: 683
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

شهر سوخته نام بقایای دولت شهری باستانی در ایران است که در ۵۶ کیلومتری زابل و در حاشیه جاده زابل-زاهدان در شرق ایران در استان سیستان و بلوچستان واقع شده‌است. شهر مزبور در روی آبرفت‌های مصب رودخانه هیرمند به دریاچه هامون و زمانی در ساحل آن رودخانه بنا شده بود. دورهٔ بنای این شهر بزرگ با دوره برنز تمدن جیرفت مقارن است و ایرانیان در حدود ۶۰۰۰ سال پیش در این شهر زندگی می‌کرده‌اند.

گفته می‌شود، شهر سوخته پیشرفته‌ترین شهر جهان قدیم بوده‌است و حتی بسیار پیشرفته‌تر از دولت شهر کرت که سینوهه در کتاب خود از آن یاد کرده‌است.

در سی‌وهشتمین اجلاس یونسکو در تاریخ ۲۲ ژوئن ۲۰۱۴ مطابق با ۱ تیر ۱۳۹۳ شهر سوخته به عنوان میراث جهانی یونسکو ثبت گردید. این محوطه باستانی هفدهمین اثر تاریخی ایران در فهرست یونسکو محسوب می‌شود که با برخورداری از قدمت ۵۰۰۰ ساله هم‌اکنون به‌عنوان یکی از پیشرفته‌ترین شهر‌های باستانی دنیا شناخته می‌شود.

شهر سوخته یکی از آثار تاریخی و باستانی عصر برنز منطقه تمدن جیرفت در استان سیستان و بلوچستان در ایران، به شمار می‌آید. شهر در ساحل رودخانه هیرمند و دریاچه هامون زمان خود و کنار جاده کنونی زاهدان - زابل بنا شده بوده‌است. کلنل بیت، یکی از ماموران نظامی بریتانیا از نخستین کسانی است که در دوره قاجار و پس از بازدید از سیستان به این محوطه اشاره کرده و نخستین کسی است که در خاطراتش این محوطه را شهر سوخته نامیده و آثار باقی‌مانده از آتش‌سوزی را در آن دیده‌است. پس از او سر اورل اشتین با بازدید از این محوطه در ۱۹۳۷، اطلاعات سودمندی در خصوص این محوطه بیان کرده. سپس شهر سوخته توسط باستان‌شناسان ایتالیایی به سرپرستی مارتیسو توزی از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷ مورد بررسی و کاوش قرار گرفته‌است. پس از آن سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان سیستان و بلوچستان تا به امروز مسئولیت کاوشگری در این بخش از سیستان و بلوچستان را به عهده دارد.

بر مبنای یافته‌های باستان شناسان شهر سوخته ۲۸۰ هکتار وسعت دارد و بقایای آن نشان می‌دهد که این شهر دارای پنج قسمت اساسی بوده که شامل بخش مسکونی واقع در شمال شرقی شهر سوخته؛ بخش‌های مرکزی؛ منطقه صنعتی؛ بناهای یادمانی؛ و گورستان است که به صورت تپه‌های متوالی و چسبیده به هم واقع شده‌اند. هشتاد هکتار از شهر سوخته را بخش مسکونی تشکیل میداده‌است.

پژوهش‌ها نشان داده‌است این محوطه بر خلاف اکنون که محیط زیستی کاملاً بیابانی دارد و فقط درختان گز در آنجا دیده می‌شود، در پنج هزار سال قبل از میلاد منطقه‌ای سبز و خرم با پوشش گیاهی متنوع و بسیار مطلوب بوده و درختان بید مجنون، افرا و سپیدار فراوانی در آنجا وجود داشته‌است. دریاچههامون در ۳۲۰۰ سال قبل از میلاد دریاچه‌ای بزرگ و پرآب بوده و چندین رودخانه دائمی مانند هیرمند آنرا تغذیه میکرده و هم اکنون نیز کم و بیش هیرمند و رودخانه‌های دیگر این دریاچه را غالباً بصورت فصلی تغذیه می‌کنند. ولی افت بیش از اندازه آب در این رودخانه‌ها به علت عدم رعایت پروتکلهای فی‌مابین دو کشور همسایه، ایران و افغانستان، و برداشت بی‌رویه آب درون خاک افغانستان مسبب خشکی دریاچه هامون و مناطق اطراف آن شده‌است. در اطراف دریاچه هامون، در آن زمان نیزارهای وسیعی وجود داشته‌است. همچنین کاوشها نشان می‌دهند که نهرهاو شاخه‌های قوی آبیاری از آن منشعب میشده‌است. در بررسی‌های منطقه‌ای در اطراف شهر سوخته بستر نهرها و آبراه‌های گوناگونی پیدا شده که می‌توان گمان برد به مزارع کشاورزی آن شهر آب می‌رسانده‌اند.

رود هیرمند پیش ازآنکه درمیان شنزارهای سیستان گم گردد، درجلگه‌های مجاورش وضعی شبیه به درة نیل بوجود آورده بود، به این معنی که در مواقع معینی بعلت بالاآمدن سطح آب، در نتیجه جذر و مد دریاچه هامون، زمین‌های ساحلی آن مشروب و لذا، خاک آنها حاصل خیز میشده‌است. این امر سبب شده بود که ساکنان این ناحیه بتوانند به کار زراعت بپردازند و در مراحل شهرنشینی موفق به پیشرفت‌هایی گردند. در آن دوران نیز این منطقه بسیار گرم بوده، اما آب رودخانه هیرمند و شاخه‌هایش به خوبی زمین‌های کشاورزی شهر سوخته را سیراب می‌کرده‌است. شهر سوخته در ۵۵ کیلومتری شهر زابل است. تمدن شهر سوخته یکی از شگفتی‌های دنیای باستان است. یافته‌های جدید باستان شناسی گواه این ادعاست. بر اساس کشفیاتی که در طی سال‌های متمادی در شهر سوخته انجام گرفته، می‌توان گفت که شهرسوخته مهمترین مرکز استقرار و در حقیقت پایتخت منطقه در دوران مفرغ است.

منبع:پایگاه میراث فرهنگی و گردشگری شهرسوخته و ویکی پدیا

 

تعداد بازدید از این مطلب: 640
|
امتیاز مطلب : 71
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

الماس شاه الماسی ۸۸٫۷ قیراطی است که هنگام فتح هند به دست نادرشاه افشار افتاد. در پی قتل الکساندر گریبایدف فرستادهٔ روسیه تزاری در سال ۱۲۰۷ (۱۸۲۹ میلادی) در تهران، فتحعلی شاه قاجار آن را به نیکلای یکم پیشکش کرد.الماس شاه اکنون در صندوق الماس در مسکو نگهداری می‌شود.

نام‌های برهان نظام شاه دوم، شاه جهان و فتحعلی شاه قاجار به فارسی بر سطح آن حک شده است. سابقه کشف این الماس با توجه به تاریخ حکاکی نام برهان نظام شاه پیش از سال ۹۷۰ است. منشا آن احتمالاً کانسارهای گولکندا هند است.

تعداد بازدید از این مطلب: 968
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ ایران , ,
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15


هگل، ایرانیان را نخستین ملت تاریخی و شاهنشاهی ایران را اولین امپراطوری تاریخ می‌داند.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود